دردانه کوچک ما

بد شانسی مامان

سلام عزیز دلم.بالاخره یک ماه دیگه هم گذشت و شیطنت های شما روز به روز در حال افزایشه باور کن بعضی وقتا فکر می کنم واسه مراقبت ازت خیلی کمم .رو زهای این ماه اصلا واسه ما روزای خوبی نبود چرا که با شرکت توی یه مهمونی ویروس اسهال و استفراغی که تو هوا بود وارد بدن کوچولوی شما شدوآِی آی آی....... تا ده روز تما م غذا خوردنت تعطیل شد حتی آب دهنت رو بالا می آوردی و این به این معنی بود که هرچی زحمت واسه وزن گرفتنت کشیدهبودم دود شد هوا رفت یه چیزی بین 800 گرم تا 1 کیلو وزنت کم شد .تو یک روز مجبور شدیم دو تا آمپول بهت بزنیم ولی حتی سه چها.ر روز بعد هنوزم فرقی نکرده بودی باور کن کار من و بابا فقط دعا کردن بود و کار بقیه امید دادن به ما. دو هفته طول کشید ...
30 خرداد 1392
1